به این نکته باید توجه داشته باشیم که اصالت داشتن و دارای خانواده و بیت ممتاز بودن در شخصیت افراد آن بیت خیلی مؤثر است. اگر دو نفر از هر حیث مساوی باشند ولی یکی مربوط به یک خانواده ی عادی و دیگری از یک خانواده ی اصیل و ممتاز باشد، مسلما امتیاز و شخصیت دومی بیشتر است.
بیت مرحوم علامه طباطبائی رحمه الله تا شش قرن قبل، همه از اعلام و بزرگان و مؤلفان بوده و علاوه بر موقعیت علمی و اجتماعی، اهل سیر و سلوک بوده اند. به طوریکه سر سلسله شان شاید متهم به صوفی گری هم شده. که البته این اشتباه است وی عارف بوده است. مرحوم علامه طباطبایی و برخی از عموزاده های ایشان رساله هایی درشرح حال و معرفی رجال این بیت علمی نگاشته اند.
آقای میرزا علی قاضی رحمه الله که از علماء اخلاق معروف است از این بیت می باشد. و هرچه از حیث معنویات درباره ی علامه طباطبائی رحمه الله –که به ایشان قاضی طباطبایی هم گفته می شد- گفته می شود، در برادرش- سید محمد حسن معروف به «الهی» هم هست به هر حال از حیث معنویات شخصیت غیر قابل انکاری داشت.
از حیث علم و سواد و ملایی، ابتدا لازم است مقدمه ای عرض کنم:
در حوزه ممکن است برخی با سرو صدا به شهرتی برسند و درس پر جمعیتی پیدا کنند از اینرو اینها نمی تواند مشخص شخصیت علمی کسی باشد. بلکه ملاک ملایی و شخصیت علمی داشتن، اینست که أفاضل حوزه را به خود جلب و جذب کند.
اگر کسی در درس خود پنج نفر از افاضل را جلب کرده باشد و در درس شخص دیگر 500 نفر شرکت کنند که نمونه ی یکی از آن پنج نفر در آن نباشد، باید بگوییم اولی شخصیت علمی بهتر و بیشتری دارد.
مرحوم علامه طلاطبائی رحمه الله کسی بو که بسیاری از فضلا را جذب کرده بود در تمام رشته ها: فقه، اصول، و بخصوص فلسفه، عرفان و تفسیر هیچ فاضلی از شرکت در درس او ابا نداشت. با وجود آنکه سابقه ای در قم نداشت و تازه وارد بود، اما همه جلب او شده بودند.
افرادی هم که ملایی آنها محرز می شود گاهی نمی توانند شاگرد تربیت کنند و هستند افرادی که با سواد هستند ولی حتی نمی توانند مطلبشان را به خوبی انتقال دهند. اما ایشان امتیاز تربیت شاگرد را در حد بسیار بالایی داشت. کتابهای او به خوبی جا باز کرد. فیض هایی که از او به حوزه و اساتید و افاضل رسید بسیار زیاد است.
ایشان با تمام خدماتی که به حوزه ی علمیه و به تفسیر و فلسفه و غیره نموده بود، برداشت مادیش از حوزه خیلی خیلی کم بود. تا مدتها خانه ملکی نداشت و اجازه نشین بود و در طول مباحثاتی که با یک پرفسور(2) در تهران داشت و هر 15 روز یک بار به تهران می رفت، با اتوبوس رفت و آمدش را انجام می داد. در حالیکه یک شخصیت جهانی بود واقعا متواضع بود.
نکته ی دیگر: گاهی شخصیت ها با تمام خدماتی که انجام می دهند، یک مسدله ای برایشان اتفاق می افتد که در نظر برخی از عوام نقطه ضعف محسوب می شود و بخاطر آن 50 – 60 … سال خدمات به حق آنها نادیده گرفته می شود هرچند که فی الواقع آن مسأله نقطه ضعف نباشد.
برای آقای طباطبایی رحمه الله چنین وضعی پیش نیامد اما در این اواخر به علت مخالفتی که با برخی مطالب دکتر شریعتی نمود، مورد اهانت برخی از نادانان قرار گرفت. برخی می آمدند و به او اهانت می کردند، سؤالات بیجا می کردند، و احیانا مطالب زننده ای می نوشتند.
با اینکه نتیجه ی حوزه ی قم و بازدهی آن قبلا هم خوب بود و کتابهایی مانند «درر» و «صلاة» مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری و آثار مهم دیگری داشت. اما مرحوم علامه رحمه الله و افراد دیگر آمدند و در حوزه تحولی ایجا کردند.
مسأله دیگر: علاقه ی ایشان به اهل بیت علیهم السلام است. مرحوم سید حسین قاضی رحمه الله (پسر عموی ایشان)، هرجمعه در منزل خود مجلس روضه ی مختصری برقرار می کرد. آقای طباطبایی رحمه الله همیشه در این مراسم شرکت می کرد هر جمعه چند ساعت برای روضه و شرکت در این مجلس وقت می گذاشت. زیارت اهل قبور و حرم او – با این کثرت مشغله ی علمی – ترک نمی شد.
اینها برای ما درس است که هرچه جلو می رویم و بر علممان افزوده می شود، باید بیشتر به معنویات بپردازیم.
تواضع علمی علامه رحمه الله
مجله ای بود به نام «مکتب تشیع» که حضرت آقای هاشمی رفسنجانی و شهید مرحوم آقای باهنر و… آن را راه انداخته و اداره می کردند، و همچنین در تهران بعضی جلسات تبلیغی با شرکت آقایان: دکتر بهشتی، جزایری، مطهری، آیتی … تشکیل می شد(3) مجله ی دیگری به نام «مکتب اسلام» تأسیس شد ایشان در این جلسات شرکت می کرد و در آن مجلات مقاله می نوشت. با اینکه این افراد همه از شاگردان او بودند، اما چون می دید این کار برای آشنایی نسل جوان با اسلام لازم است تکبر نمی کرد. مقالات ایشان در این مجلات چاپ شده و موجود است.
خصوصیت دیگر ایشان که از تمام خصوصیات او مهم تر است، استقامت سلیقه ی اوست. در هیچ جا کج سلیقگی از او دیده نشده و به طوری سخن نگفته که سوژه به دیگر اندیشان بدهد.
بله در مسائل فلسفی ممکن است حرفهایی داشته باشد که دیگران قبول نکنند و مورد اختلاف باشد که البته این هم اقتضای مباحثات علمی است.
و این شاید معلول معنویات ایشان و حالت خضوع و اخلاص ایشان باشد که باعث شده در کارهای علمی اینقدر مستقیم و خوش سلیقه عمل کند. هرچه نوشته، خوب و مفید و مستقیم است.
و این روش می تواند برای ما خیلی آموزنده باشد.
از نظر عقاید در صدد بود همان عقائد معروف شیعه را با دلیل و برهان و آیه مستدل کند و خیلی منطقی و متین و جالب مطرح نماید.
سید محمد باقر موسوی همدانی (مترجم المیزان) که خیلی با مرحوم علامه رحمه الله رفت و آمد داشت و در کتابش به نام «عقاید اسلامی» ، به مناسبتی مکاشفه ای را از مرحوم علامه رحمه الله نقل کرده است که در جاهای دیگر و یادنامه ها ندیدم. ان شاءالله مراجعه بفرمایید.
متأسفانه در بیت مرحوم قاضی رحمه الله بعد از علامه ی طباطبائی کس دیگری در این زمینه ها رشد نیافته است.
مرحوم آیة الله سید محمد علی قاضی، امام جمعه شهید تبریز – پسر عموی مرحوم علامه – آقا زاده ای دارند به نام «سید محمد تقی» اهل عمل می باشد امید است ان شاءالله بقیة السلف خوبی برای خاندانش باشد.
توضیحاتی پیرامون تفسیر شریف المیزان:
از آغاز تدوین تفسیر تا قرن چهاردهم به طور قطع می توان گفت سبک تفسیر عوض نشده بود، هرچند که تفاسیر هر کدام احیانا ابعاد مختلفی را پیگیری می کردند، اما در قرن چهاردهم می توان گفت که در سبک تفسیر تغییری ایجاد شده است. یکی از آن تفاسیر که سبک خاصی داشته تفسیر «المیزان» است.
از کارهایی که روی المیزان انجام شده است، ترجمه آن می باشد. ترجمه ی هر جلد در دو جلد، البته پنج جلد اول المیزان دوباره ترجمه شده است.
پنج جلد اول را اساتید بزرگوار: آیة الله مکارم شیرازی، جناب آقای مصباح یزدی، جناب آقای گرامی، جناب آقای نیری بروجردی، جناب آقای شیخ محمد جواد حجتی، ترجمه کرده اند.
و پانزده جلد بعد را جناب آقای سید محمد باقر موسوی همدانی ترجمه کرده اند. به دلیل اینکه کتاب خیلی جا باز کرده بود، آقای موسوی همدانی هم وقت بیشتری و هم رابطه ی نزدیک تری با مرحوم علامه رحمه الله داشتند از جلد ششم به بعد را در سی جلد ترجمه نمودند. و بعضی از ناشرین از او خواستند که چند جلد اول را هم مجددا ایشان ترجمه کنند که به یک قلم باشد. اینکار هم انجام شد و الآن دوره ی چهل جلدی ترجمه به قلم ایشان است.
کار دیگری که روی المیزان انجام شد، تنظیم فهرستی برای این کتاب شریف است.
بعد از مرحوم علامه رحمه الله یا در زمان ایشان فهرستی برای «المیزان» نوشته شد هم به عربی و هم به فارسی. که فهرست موضوعی بسیار خوبی است و برای محققان بسیار سودمند و لازم است. چون مسائل بسیاری در جاهای مختلف المیزان مطرح شده است گاهی یک مورد را می بینیم و از موارد دیگر غافل می شویم. لذا این فهرست ها بسیار کار ساز خواهد بود. نام این فهرست «دلیل المیزان» و مؤلفش آقای الیاس کلانتری است.
فهرست مهم تری هم تنظیم شده که به اعلام، امثله، حدیث، آیه… اشاره دارد و در سه جلد چاپ شده است.
جزوه هایی هم وجود دارد که بحثها و موضوعاتی از المیزان را تقطیع و جداگان چاپ کرده اند که این هم کار بسیار خوبی است.
و البته نسبت به سایر کتابهای ایشان هم کارهایی انجام شده از جمله «روش رئالیسم» که آیةالله مطهری رحمه الله و آیة الله سبحانی روی آن کار کرده اند، رساله «ولایت» ایشان ترجمه به فارسی شده است، روی کتاب «وحی یا شعور مرموز» آیة الله مکارم کار کردند، جناب آقای فقهی «سیرةالنبی» ایشان را تکمیل وترجمه کردند.
کار بسیار خوب دیگری که روی «المیزان» شده کتابی است به نام « الطباطبایی و منهجه فی تفسیره المیزان» نوشته ی جناب آقای علی أوسی سلمه الله.
خود نویسنده می گوید: و قد وضعت البحث علی ثلاثة أبواب و خاتمة:
فقی الباب الأول تناولت عصر الطباطبایی و حیاته و ثقافته. و هو علی ثلاثة فصول: الفصل الأول تناولت عصر الطباطبایی. الفصل الثانی حیاته و ثقافته. الفصل الثالث تکلمت عن المصادر التی اعتمد علیها الطباطبایی فی تفسیره المیزان و هی مصادره التفسیریة و کتب اللغة و مصاره الحدیثیة و مصادر متنوعة التاریخیة و المعارف العامة و الجرائد و المجلات.
پنج مجله و روزنامه که گاه گاهی در تفسیر از این مجلات مطالبی نقل شده است. چهار یا پنج دائرة المعارف که مرحوم علامه رحمه الله به اینها عنایت داشته است.
22 کتاب تاریخی به عنوان مصدر بحث های تاریخی المیزان معرفی کرده است.
چند کتاب از کتب مقدسه ی یهود و نصاری که مرحوم علامه رحمه الله برای مقایسه ی عقاید و اقوال به آنها نظر داشته است.
از حیث مطالب تفسیری که خیلی لازم بود مصادرش معرفی شود، ایشان نام 22 تفسیر را می برد. یعنی هر جا مرحوم علامه رحمه الله اسم تفسیری را برده است، ایشان آن را به عنوان مصدر یادداشت و سپس همه را یکجا یاد کرده است.
اما لازم بود علاوه بر این، جاهایی که مرحوم علامه رحمه الله با «قیل»، یک قولی را بیان می نمایند، صاحب آن «قیل» مشخص شود. که ایشان این کار را نکرده است.
تفاسیری که ایشان نام برده است: مفردات راغب، تفسیر فخر رازی، تفسیر مجمع البیان، تفسیر ابن عباس، تفسیر کشاف، تفسیر طبری، تفسیر بیضاوی، تفسیر أبی السعود، تفسیر در المنثور، تفسیر روح المعانی، الجواهر (طنطاوی)، المنار، تفسیر برهان، تفسیر صافی، تفسیر نعمانی، تفسیر قمی، تفسیر نورالثقلین، برخی از آیات الاحکام ها.
به نظر می رسد عمده ی مراجعه ی مرحوم علامه رحمه الله در روایات به درالمنثور و نور الثقلین بود و این دو کتاب هم از کتب حدیث دیگر نقل می کنند و آقای اوسی مصادر آن دو کتاب را هم شمرده است که 135 کتاب شده است. و الا اینکه می گویند به 135 کتاب حدیثی مراجعه کرده شاید در واقع به 10 کتاب مراجعه کرده باشد و بقیه اش از مصادر آن کتابها باشند.
در لغت هم می گوید به این کتب مراجعه می کرده است:
صحاح اللغة، المصباح المنیر، قاموس اللغة، لسان العرب، المزهر فی علوم اللغة. و اما فی الباب الثانی: فقد تکلمت فیه عن منهج الطباطبایی فی تفسیره و وضعته علی ثلاثة فصول: الفصل الأول: نظرة فی مناهج المفسرین. الفصل الثانی: تکلمت عن الجانب الأثری فی المیزان الفصل الثالث: تناولت الجانب العقلی فی المیزان.
و اما الباب الثالث: فقد تکلمت فیه عن جملة من علوم القرآن و العقائد فی المیزان.
انصافا کتاب جناب آقای اوسی کتاب بسیار خوبی است و با یک نظم طبیعی خوبی از عهده ی معرفی جامع این تفسیر برآمده است.
در اواخر کتاب هم نوشته که از علامه طباطبائی شرح حالی خواستم و ایشان هم نوشت و برایم فرستاد (و خط خود آقا را چاپ کرده است) این شرح حال را ظاهرا در سال 1399 (تقریبا) نوشته است.
در این شرح حال اشتباهی رخ داده و آن این است که حاشیه ی کفایه و حاشیه اسفار را که عربی است و تألیفات فارسی شمرده است.
می نویسد: من مؤلفاته بالعربیة: تفسیر المیزان فی عشرین مجلدا و بدایة الحکمة و نهایة الحکمة و رسالة فی البرهان و رسالةفی المغالطة و رسالة فی التحلیل و رسالة فی الترکیب و رسالة فی الاعتبارات و رسالة فی الإنسان بعد الدنیا و رسالة الولایة. و من مؤلفاته بالفارسیة: اصول فلسفه، شیعه در اسلام، قرآن در اسلام، مصاحبات پرفسور، رساله علم الإمام، حاشیه کفایة الاصول، رسالةفی الإعجاز، حاشیه الأسفار.
سبک تفسیر المیزان
سبک این تفسیر همان «تفسیر قرآن به قرآن» است.
جناب آقای علی الأوسی هم در کتابش این مسأله را مطرح می کند و سخن اولش این است که این روش چیزی نیست که آنرا مرحوم علامه رحمه الله ابداع کرده باشد، و در طول 14 قرن گذشته کسی این روش را نداشته باشد و او این روش را آورده باشد.
سپس ایشان چند نمونه از تفسیرهای قبلی را نقل می کند که این روش را داشته اند:
نمونه ی اول از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که آیه ای را معنا کردند و شاهد آن را از آیه ی دیگر بیان فرمودند:
فسرالرسول الأعظم قوله تعالی: «ولم یلبسوا ایمانهم بظلم» انعام/ 82، لم یلبسوا ایمانهم بالشرک و استدل بقوله تعالی: «إن الشرک لظلم عظیم» لقمان/ 13.
نمونه دوم از حضرت علی (علیه السلام) که فرمودند: «القرآن یشهد بعضه ببض»، «القرآن یفسر بعضه بعضا».
نمونه سوم از ابن عباس: که آیه ای را مطرح و معنا کرد: «قالوا ربنا امتنا اثنتین و أحییتنا اثنین» و آیه زیر را به عنوان شاهد ذکر کرد: «کیف تکفرون بالله و کنتم أمواتا فأحیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم»، دو اماته و دو احیا آنجا را با اینجا تطبیق کرد که این آیه می تواند تفسیر آن باشد.
نمونه ی دیگر: مرحوم طبرسی رحمه الله در مجمع البیان در تفسیر «هل أتاک حدیث الغاشیة» از بعضی تابعین نقل کرده است که برای معنی «غاشیة»، آیه ی «فتغشی وجوههم النار» را شاهد آورده است.
زمخشری گوید: أسد المعانی لآیات القرآن ما دل علیه القرآن.
پس معلوم می شود برای مفسرانی مثل زمخشری، این روش مطرح و مورد قبول بوده است.
ابن تیمیه (قرن 8) می گوید: أصح الطرق فی التفسیر أن یفسر بالقرآن.
پس روش مرحوم طباطبایی رحمه الله یک روش ابداعی نبوده و پیشتر هم وجود داشته است. اما باید توجه داشت که آن بودن با این کار ایشان خیلی فاصله دارد.
و قبل از پیامبر (صلی الله علیه و اله وسلم) و حضرت امیر(علیه السلام) و دیگران خود قرآن می فرماید که من محکم و متشابه دارم. باید متشابهات را به محکمات ارجاع دهید و تفسیر متشابه به محکم همان تفسیر قرآن به قرآن است.
اما چرا تفسیر ایشان را می گویند تفسیر قرآن به قرآن و چرا مؤلف آن می گوید که تفسیر من، قرآن به قرآن است؟ برای اینکه ایشان عنایت بسیار فراوانی روی این روش داشته است اما در تفاسیر دیگر شاید چند مورد بیشتر پیدا نکنیم که از این روش استفاده کرده باشند. بنای تفسیر المیزان بر این است که در هر آیه این روش پیاده شود.
پس این روش سابقه داشته و ایشان این کار سابقه دار را دنبال کرده است. اما چون به این روش خیلی پابنده بوده است، تفسیر ایشان به این عنوان معروف شده است.
جناب آقای علی الأوسی می گوید مرحوم علامه رحمه الله در تفسیر این کارها را انجام داده است:
1- الاستعانة ببعض آی القرآن لبیان معنی مجمل مبهم فی الآیة. (برای این تیتر مثالهایی زده است): «قل یا أهل الکتاب لستم علی شیء حتی تقیموا التورات و الإنجیل»، أراد المفسر أن یبین معنی «لستم علی شیء» لما فیها من غموض و لا حتمالها عدة معان تحتاج إلی نظر و تدبر…
«إنا سنلقی علیک قولا ثقیلا»، «لو أنزلنا هذاالقرآن علی جبل لرأیته خاشعا متصدعا من خشیة الله»… یک گروه از آیات را مطرح کرده و توانسته به کمک آنها، آیه ی اول را از ابهام و اجمال بیرون آورد.
2- ذهب المفسر احیانا إلی معنی واحد من المعانی المطروحة فی الآیة بقرائن مستفادة من الآیة نفسها.
در تفاسیر سابق اینطور بود که درباره ی آیه ای، دو سه معنا گفته می شد و احتمالات را نقل می کردند بدون اینکه ترجیحی بدهند. حتی تفاسیر خوب ما هم اینطور بود، شاید به خاطر اینکه احتیاط کرده باشند و تفسیر به رأی نشود.
اما امتیاز المیزان این است که یکی از آن چند معنی آیه را با کمک آیات ترجیح داده و مقصود را روشن می نماید.
مثلا در آیه: «إذا قال ربک للملائکة إنی جاعل فی الأرض خلیفة» مراد از خلیفه چیست؟ آیا خلیفه ی بشر یا خلیفه ی خدا؟: اختار المفسر أن تکون الخلافة لله تعالی و لیست الخلافة لنوع من الموجود الأرضی «إذ جعلکم خلفا أ من بعد قوم نوح ثم جعلناکم خلائف فی الأرض».
آیاتی را که خلیفه داشته آورده و به ضمیمه ی آیه ی مورد بحث توانسته یکی از چند احتمال موجود در آیه را ترجیح دهد.
3- واحیانا یستعین المفسر ببعض الآیات زیادة فی أیضاح المعنی و استشراقا للمراد.
فرض کنید یک آیه را هم المیزان و هم طبرسی هر دو تفسیر و یکسان معنی کرده اند و هر دو هم شاهد آورده اند ولی شاهد المیزان برخی از آیات است که خیلی معنی را روشن می کند و موجب اطمینان می گردد.
4- الاستعانة بقرآن الکریم لتعیین مصطلح معین یرد فی بعض آیاته.
اصطلاحات دینی و قرآنی را با کمک آیات توضیح می دهد. موضوعاتی مثل: استجابت دعا، توحید، توبه، رزق، برکت، جهاد، اجباط…
5- التفسیر الموضوعی.
در قرون گذشته رسم نبوده است که آیات یک موضوع را کنار هم بگذارند و جمع بندی و نتیجه گیری کنند، اما مرحوم علامه رحمه الله این کا را کرده است و با استفاده از آیات یک سلسله از موضوعات را تحقیق کرده که این هم یک نوع تفسیر قرآن به قرآن است. مثلا کل آیات مربوط به احباط را جمع کرده و نتیجه می گیرد که معنی احباط در قرآن چیست. یکی از امتیازات مهم المیزان قصص قرآن آن است. در قرآن نام 26 – 25 نفر از انبیاء آمده است. مثلا نام «موسی» در موارد متعددی آمده است و نداریم تفسیری که در گذشته کل آیات مربوط به او را جمع و مورد تحقق و بررسی قرار داده باشد.(4) امتیاز تفسیر المیزان این است که برای داستان موسی آیات داستان حضرت موسی (علیه السلام) را من البدو إلی الختم با ظام خیلی خوبی جمع و تفسیر و نتیجه گیری کرده است. برای دانستن قصص انبیا، کار ایشان بهترین مصدر است. علاوه بر اینکه کتب عهدین را هم با قرآن مقایسه نموده و موارد تحریفی آنها را مشخص می کند. پس از مصادیق تفسیر قرآن به قرآن، تفسیر موضوعی است.
آقای اوسی گفته که گاهی مرحوم علامه رحمه الله از بحث تفسیری خارج شده است. گوشه هایی از بعضی قصص را دنبال کرده است که جنبه تاریخی دارد. البته در این موارد هم جای شبهه و حرفهای باطل بوده است و علامه طباطبایی رحمه الله برای رد آنها این بحث ها را دنبال کرده است.
از سخنان بکر علامه طباطبایی رحمه الله این است که قرآن فقط آن قسمتهایی از قصه را مطرح می کند که به درد مردم بخورد و آموزنده باشد و بقیه را نمی آورد. خود مرحوم علامه رحمه الله هم بیش از مقداری که قرآن فرموده، متعرض نمی شوند و هر جا که دنبال کرده اند برای رفع شبهات و اشتباهات بوده است.
تفسیر سبک ها و منهج هایی دارد. یکی از آنها، بیان تأویل و باطن است و در روایات تأویل و بیان باطن هم هست، مرحوم علامه طباطبایی رحمه الله درعین اینکه از آن روایات و تأویلات استفاده کرده است. اما امتیاز تفسیرش این است که رنگ تفسیر تأویلی و عرفانی ندارد. که فقط در یک محیط خاصی و برای برخی افراد مفید و مورد استفاده باشد. در عین حالیکه مرحوم علامه رحمه الله خودش یک عارف و فیلسوف بود ولی نگذاشته تفسیرش از تفسیر قرآن قابل فهم خارج شود و رنگ فلسفی و عرفانی به خود بگیرد.
ایشان در اول المیزان تصریح کرده است که قرآن می فرماید: «لو کان من عند غیرالله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا» یعنی قرآن می فرماید من قابل فهم هستم، مردم می توانند آیات مرا بخوانند و ببینند که آیات با هم هماهنگ است. و ایشان این خصوصیت را در تفسیر حفظ کرده است. اگر هم جایی از روایات تأویلی استفاده کرده است، موارد مخصوصی است که بعنوان بحث جنبی است نه اینکه به کتاب رنگ تأویلی دهند.
تذکر دیگری که آقای وارسی داده است و متمّم بحث گذشته می باشد این است که: مرحوم علامه طباطبایی رحمه الله از همان اول فرموده است که من میخواهم قرآن را به قرآن تفسیر کنم و نیز قرآن را به روایات.
در تفسیرهایی که از روایات استفاده می کردند غالبا مفسر، روایات مختلف و متعارض با هم را می نوشته و رد می شده است. اما ایشان به کمک تفسیر آیه به آیه تکلیف روایات را هم مشخص کرده است. هر روایتی که با تفسیر مستفاد از آیه می ساخته، آن را کنار آیه گذاشته است و روایات دیگر که با آیه سازگار نبوده، یا ذکر نکرده است یا اگر قابل توجیه کرده و یا اگر نادرستی آن روشن بوده آن را نقل و رد کرده است.
مثلا راجع به فرزندان آدم (علیه¬السلام) که آیا با هم ازدواج کردند یا طور دیگر؟ روایات دو گونه است و متناقض، یک دسته از روایات می گویند با هم ازدواج کرده¬اند، و دسته ی دیگر این کار را تقبیح می کنند و می گویند حیوان این کار را نمی¬کند چه برسد به انسان. روایات متناقض است. ولی ایشان به کمک آیات دیگر تکلیف این روایات را هم روشن می کند. و می فرماید از ظاهر آیات استفاده می شود نسل کنونی بشر به این دو نفر منتهی می شود و سومی در کار نبوده است و حرمت ازدواج خواهر و برادر یک حکم تشریعی است که ممکن است یک دوره حرام باشد و یک دوره حرام نباشد.
شاید این حرف ایشان را هم برخی قبول نکنند ولی منظور این است که دو دسته روایات را مطرح و با استفاده از آیات به این نتیجه می رسند که یک دسته از آن روایات با ظاهر قرآن می سازد و دسته ی دیگر را باید رد کرد. طبق فرموده ی معصومین (علیهم السلام) که روایات ما اگر موافق قرآن بود اخذ کنید و اگر نبود طرح کنید، عمل کرده است.
یا مثلا درباره ی گناه انبیاء از کنار هم گذاشتن آیات، عصمت آنان را استفاده کرده است و در مورد روایاتی که بخواهد گناهی برای یکی از انبیاء ثابت کند، می فرماید که این روایات باطل است زیرا با قرآن مخالف است.
مطلب دیگر: علامه رحمه الله در تفسیر آیه به آیه خیلی به سیاق توجه داشته است. آقای اوسی، شواهد زیادی در این رابطه آورده است که به سیاق تمسک کرده است و اصولا کسی که می خواهد این روش تفسیری را داشته باشد، تمسک به سیاق آیات یکی از ابزار کار او است.
مرحوم علامه رحمه الله در ارتباط آیات به هم صاحب نظر است. و آیات را تقسیم می کند، (که البته ممکن است کسی هم قبول نداشته باشد) مثلا هشت آیه را یک جا مطرح و چند صفحه درباره اش بحث می کند، بعد یک آیه را، بعد چند آیه را یعنی ایشان به علت انس و تسلطش بر قرآن به ذهنش می آید که این چند آیه باید با هم باشد و آن یک آیه باید به تنهایی مطرح شود.
تفسیر «مجمع البیان» که یک سوره را تقسیم می کند و چند آیه چند آیه بحث می نماید کاری به سیاق ندارد. اما تقسیم کردن ایات در المیزان به دلالت سیاق صورت گرفته است.
مثلا مرحوم علامه رحمه الله می فرماید سوره ی «هل أتی» را که می خوانم می فهمم که از اول تا آخر یک جا نازل شده است ولی سوره ی دیگر را که می خوانم می فهمم که در چند قسمت نازل شده است.
ایشان اسم این را سیاق گذاشته کرارا می فرماید که سیاق آیه دلالت بر این مطلب دارد…
مطلب دیگری که جناب آقای اوسی یادآوری کرده اینکه: مرحوم علامه رحمه الله به جای اینکه روایت فضایل خواندن هر سوره را بگوید – که بعضی از آنها هم گفته شده که جعلی است- مطالب و اهداف هر سوره را عنوان می کند. که این هم می تواند کمک سیاق باشد. که اگر این سوره شش مطلب را تعقیب می کند پس آیاتش شش گروه می شود.
در رابطه با حروف مقطعه اقوال زیادی است. مرحوم علامه طباطبایی رحمه الله نظر خاصی دارند که سابقه ای نداشته است. می فرماید: وقتی یک سوره با حروف مقطعه «الم» شروع شده باشد، سوره ی دیگر با «المص» و سوره ی دیگر با «ص»، شاید اشاره به این است که مطالب سوره ی «الم» و «ص» در «المص» وجود دارد.
البته این یک اظهار نظر ذوقی است که باید بیشتر درباره اش بررسی و تحقیق شود. مثلا «کهیعص» و «یس» که در «ی» مشترک هستند قسمتی از مطالب «یس» باید در «کهیعص» وجود داشته باشد است.
بحث دیگری که در این کتاب عنوان شده است: موقفه من أقوال الصحابة و التعابعین.
که با گفتار این گروه در تفسیر چگونه بر خورد شده است؟ پاسخ خیلی روشن است وقتی روایات منسوب به اهل بیت (علیهم السلام) را با آیات مقایسه می کند، در اینجا هم به طریق اولی این کار را انجام می دهد. آنچه از آنها نقل شده را گاهی می آورد و می فرماید درست نیست چون با آیات نمی سازد.
بحث دیگر: موقفه مع الاسرائیلیات: رفضه للإسرائیلیات؛ روایات اسرائیلیات – که خیلی از آن هم در قصص قرآن مطرح است- را رفض و ترک کرده است.
یکی از شاگردان مرحوم علامه رحمه الله-که از فضلا هم بوده- جزوه ای درباره المیزان نوشت با عنوان «حول المیزان» این رساله ردی است بر برخی مطالب فلسفی المیزان. یعنی آن آقا، از فضلائی بود که به فلسفه نظر مثبتی نداشت. و چون بعضی مطالب فلسفی در رابطه با مووضعاتی مثل معاد و … در المیزان وجود داشت، که مورد قبول او نبود این راسله را تنظیم و منتشر ساخت. به هر حال مسایل فلسفی مخالف دارد و نوشتن آن رد از این جهت بود که چرا چنین مطالب فلسفی که مورد قبول برخی علما نیست در المیزان مطرح شده است. و الا خود المیزان و جنبه های تفسیری آن را کسی نقد نکرده است. زیرا المیزان در طول بیست سال تألیف شده و کتابی نیست که سرسری نگاشته شده باشد تا به آسانی مورد نقد قرار گیرد.(5)
تفسیر «المیزان»
درباره ی تفسیر شریف المیزان، تألیف علامه ی طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه)، به طور طور مبسوط و گسترده بحث شود ولی فعلا بنابراین است که به طور مختصر و در عین حال گویا در این زمینه مطالبی عرض شود.
علت مقبولیت المیزان:
از اولین روزهایی که جلدهای اول این تفسیر منتشر شد تا امروز که حدود 40 سال از آن تاریخ می گذرد، این تفسیر از مقبولیت خاصی در حوزه های علمیه و مجامع علمی، بین افاضل و استادان برخوردار وبده و هست. و این مقبولیت خیلی واضح و روشن است و بیانی نمی خواهد اما در عین حال چند شاهد بر مقبولیت این تفسیر ذکر می کنم:
شاهد اول: ما می بینیم از همان روزهای نخست که جلدهای اول، دوم، سوم و چهارم این تفسیر منتشر شده، توسط چند نفر از افاضل، که امروز از استادان بنام حوزه ی علمیه ی قم هستند، ترجمه شده. مثلا مجلد اول این تفسیر را آیةالله مکارم شیرازی در آن تاریخ به فارسی ترجمه کردند. یک جلد دیگرش را آیةالله مصباح یزدی ترجمه کردند. جلد دیگرش توسط حضرت آقای نیری و جلد دیگری توسط حضرت آقای گرامی و جلدش دیگرش توسط جناب آقای حجتی ترجمه شد. من فکر می کنم ترجمه ی این کتاب آن هم در سال های اول انتشارش، توسط افرادی مثل این آقایان که نامشان را ذکر کردم، خود بهترین دلیل بر این است که در همان روزهای اول در حوزه ی علمیه ی قم که مهد علم و دانش و علوم دینی بوده و هست، این تفسیر مورد قبول و توجه قرار گرفته است. خیلی روشن است که اگر تفسیری نوشته شود و مورد توجه نباشد و مقبول نباشد به این زودی استادان دست به ترجمه اش نمی زنند. خود این ترجمه ها یکی از شواهد مورد توجه قرار گرفتن این تفسیر است.
شاهد دوم: که از یکی از اساتید می باشد: ایشان درباره ی شخصیت علامه ی طباطبائی اظهار می داشت که تفسیر المیزان کتاب دم دست آیةالله مطهری بوده است. یعنی کتابی که جذب آن شده بود و همیشه از آن استفاده می کرده است. نه فقط جلب و جذب به این معنا که بگوید کتاب خوبی است و مردم باید آن را بخوانند، و طلاب بخوانند، بلکه جوری توجه او را جلب کرده که به قول آن استاد، کتاب دم دست همیشگی اش شده است؛ در هربحثی، سخنرانی و نوشتن کتاب و مقاله ای به آن رجوع می کرده. همین که تفسیر المیزان بتواند شخصیتی مثل آیةالله شهید مطهری را به خودش جلب و جذب کند، دلیل واضحی است که این تفسیر مورد قبول بوده است.
شاهد سوم: این شاهد را هم از یکی از استادان نقل می کنم. و اگر ایشان هم نمی گفت خودمان می گفتیم. ایشان می فرمود: در این سی، چهل سال اخیر، به جرأت می توان گفت که هر کی بحثی علمی در زمینه ی قرآن مجید داشته یا بحثی علمی درباره ی اسلام و اسلام شناسی داشته است اعم از این که کتاب یا مقاله نوشته یا سخنرانی کرده، از المیزان استفاده کرده است. یعنی هیچ محققی و هیچ مؤلفی و هیچ نویسنده و گوینده ی بحث تحقیقی که مرتبط با قرآن است نمی توانسته خود را بی نیاز از المیزان بداند یا به المیزان بی توجه باشد.
شاهد چهارم: که ممکن است به قوت شاهدهای دیگر نباشد اما شاهد هست عبارت است از کارهای متعددی که روی المیزان انجام شد است. اگر کتاب مورد توجه و مقبول نباشد و در حوزه ها و دانشگاه ها مطبوع و مطلبوب طلاب و دانشگاهیان نباشد، داعی نیست درباره ی این کتاب این مقدار کار کنند. اول اینکه کل کتاب ترجمه شده، جلدهای اولش توسط چند نفر از فضلا و استادان که عرض کردم، و از جلد 6 تا 20 توسط آیة الله سید محمد باقر موسوی همدانی ترجمه شده که تمام این قسمت به نظر خود علامه ی طباطبائی نیز رسیده است، یعنی قبل از چاپ و انتشار، این ترجمه را نزد خود ایشان خواندند و باز برای اینکه کل ترجمه هماهنگ شود آن چند جلد اول را نیز آقای موسوی ترجمه کردند که الآن هر بیست جلد با ترجمه ی سید محمد باقر موسوی همدانی مکرر در مکرر چاپ شده است.
کار دیگری که روی المیزان شده، فهرست موضوعی است که باری این تفسیر نوشته شده است. کل بیست جلد این تفسیر موضوع بندی و آدرس داده شده که اگر کسی بخواهد بداند هر مسأله ای در کجای المیزان بحث شده با مراجعه به این فهرست موضوعی (که هم فارسی است و هم عربی) به مطلب مورد نظر دست می یابد. پیداست که طالب المیزان و استفاده از آن زیاد بوده که نبوت به این رسیده که یک فهرست موضوعی برایش تنظیم کنند، تا کار مراجعه کنندگان را آسان کند. شخص دیگری رساله ی دکترای خودش را درباره ی «منهج و روش تفسیری المیزان» و سایر خصوصیات این کتاب که حدود 400 صفحه است نوشته و منتشر نموده است؛ این رساله نیز حاکی از مورد توجه بودن المیزان است.
شاهد پنجم: چاپ های فراوان المیزان است. در ایران و لبنان، عربی و فارسی آن مکرر در مکرر چاپ شده و می شود. همه ی اینها گواه بر این است که المیزان از روزی که منتشر شده، که حدود 40 سال از انتشار جلدهای اولش می گذرد، تفسیری بوده مورد قبول و توجه دانشمندان، حوزه های علمیه، دانشگاه ها و محققان داخل و خارج کشور. وقتی این مقدمه را عرض کردیم این سؤال پیش می آید که: المیزان چه ویژگی هائی در خودش جمع کرده که این جور مقبولیت پیدا کرده است؟ چون تفسیر زیاد است، حتی در دهه های اخیر تفسیرهائی نوشته شده، چه طور این تفسیر در بین همه تفاسیرمقبولیت خاصی پیدا کرده است و این اندازه مورد توجه شده است؟
ویژگی های تفسیر المیزان چیست؟
الف- ویژگی هائی که در شخص علامه ی طباطبائی بوده که آن ویزگی ها خیلی دخیل در ویژگی های المیزان است.
ب- ویژگی هایی که در روش کار ایشان بوده؛ این نوع ویژگی، ویژگی های خاصی را در تفسیر ایجاد کرده که موجب شده این همه در مجامع علمی خواهان و طالب داشته باشد.
الف- ویژگی¬هایی که در شخص علامه (ره) بود
ویژگی¬هایی که در شخص ایشان بوده عبارتند از:
1- روزی که ایشان شروع کردند به نوشتن این تفسیر و آن را در اختیار حوزه ها و علما قرار دادند، یک استاد به تمام معنا بوده است، نه اینکه در ابتدای طلبگی شروع کرده باشد یا در اواسط، بلکه زمانی دست به این تألیف زدند که به عنوان «استاد علامه» معروف بودند، فقه می گفتند، اصول تدریس می کردند، فلسفه تدریس می کردند و درس خارج اصول داشته اند. درس فلسفه ی ایشان، درس عالی عالی بوده، یک استاد جامع به تمام معنی بودند که شروع کردند به نوشتن تفسیر؛ پیداست که خیلی فرق می کند با کسی که به این مهارت و درجه از استادی نباشد و شروع کند به نوشتن و تألیف.
2- علاوه بر اینکه ایشان استاد جامعی بود، به تعبیر امروز ما آگاه به زمان و از کسانی بود که می دانست در دنیا چه می گذرد و در جوامع علمی دنیا چه مسائلی مطرح است. چه سؤال هائی در مقابل اسلام و قرآن مطرح است و چه سؤال هائی در مقابل مکتب تشیع مطرح است، به اینها آگاه بود. چون هستند و بودند کسانی که به آنها علامه می گفتند، ولی خیلی آگاهی نداشتند و ندارند اما ایشان این آگاهی را داشت. کارهایشان این را نشان می دهد. بحث ها و درس هایشان نشان می دهد. همان کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» نشان می دهد که ایشان به خوبی آگاه بودند که در دنیا و در محافل علمی چه خبر است و چه مطالبی مطرح است که باید در موردش کار بشود.
3- ایشان از صفای نفس و سلیقه ی خوب و ارتباط با اهل بیت (علیهم السلام) برخوردار بودند. کسانی که با ایشان آشنا بودند می دانند که ایشان چه ارتباط و علاقه ای با اهل بیت داشت، چه صفا و کرامت نفسی داشت و چه سلیقه ی خوبی داشت. اگر استادی ورزیده و ماهر و آشنا به مسائل روز، از صفای باطن و سلیقه برخوردار باشد، پیداست که در آثار قلمی و تألیفات او خیلی اثر می گذارد.
4- ویژگی چهارم که درشخص ایشان بود، تعبد ایشان است به اسلام، در عین اینکه در تفسیر بحث های جدید مطرح می کند، ولی واقعا به محتوای اسلام و تشیع متعبد است. با تعبد به محتوای اسلام و تشیع، می خواست حرفهای تازه داشته باشد، پاسخ به سؤالات داشته باشد، مشاکل علمی را حل کند، که اگر این خصوصیت نباشد ممکن است کسی استاد باشد، ماهر باشد و مشکلات را حل بکند، ولی چون خوب خوب متعهد به اسلام و تشیع نیست، گهگاهی نوادری، شواذّی، حرف هائی که منحرف از متن متین اسلام باشد از او صادر شود. ولی وقتی ما به کتاب های ایشان و تفسیر ایشان مراجعه می کنیم می بینیم چه استقامتی دارند که این استقامت معلول همین متعبد بودن به متن اسلام و تشیع و قرآن است و می خواهد با تعبد به این متن، پاسخگوی مشکلات باشد.
5- تسلط ایشان بر قرآن: روزی که ایشان شروع کردند به گفتن و نوشتن تفسیر، آنهائی که به خصوص در درس تفسیر ایشان شرکت کرده¬اند می دانند که ایشان چه تسلطی بر آیات قرآن داشت، یعنی قرآن که دستشان بود یک آیه ی را مطرح می کرد، آیات فراوانی که در زمینه ی آیه بود و باید یکی پس از دیگری گفته و به آن استشهاد شود، ایشان با همان قرآنی که دستش بود، تندتند آیات را پیدا می کرد و استشهاد می کرد. اینکه می گوییم تفسیر قرآن به قرآن می کردند، ایشان تسلط داشت بر آیات قرآن، توجه داشت که در کجاهای قرآن راجع به مضمون این آیه بحث شده، که از آن استفاده کند. و این معلول تسلط ذهنی ایشان بر آیات قرآن مجید و مضامین آن بود. این خصوصیات مربوط به شخص ایشان بود، استاد شده بود، زحمت کشیده بود، مطالعه کرده بود، با وضع جهان و روز آشنا بود، صفای نفس را با تزکیه ی نفس و ریاضت به دست آورده بود.
6- علاوه بر همه ی اینها، ابزار کار هم برای ایشان مهیا بود، یعنی اگر ایشان را مثلا صد سال جلوتر می گذاشتیم، بعضی از ابزار کار که در اختیار ایشان بود، درصد سال جلوتر نبود و آن روز اگر ایشان می خواست این کار را انجام بدهد شاید این جور نمی توانست موفق باشد. ابزار کار از حیث تفاسیر متعدد چاپ شده در اختیار شان بود. معجم ها و فهارس که خیلی کمک می کرد، در اختیارشان بود.
7- علاوه بر داشتن این ابزار و آن ویژگی ها ایشان قرآن را تدریس می کرد. قرآن را اگر کسی تدریس کند، بعد بنویسد خیلی در کارش می تواند مؤثر باشد. بعضی از کتاب های ما که خیلی مورد توجه محافل علمی قرار گرفته مثلا کتاب «مستمسک» مرحوم آیة الله حکیم را اسم ببرم، این کتاب به خاطر محکم بودن و متین بودن، مورد توجه علماست. و این محکم و متین بودن برای این است که ایشان دوره ی «عروة الوثقی» را، یعنی خارج از عروه را تدریس کرده و این کتاب را نوشته است. و نیز کتاب های امام امت (رضوان الله تعالی علیه)، مکاسب محرمه، بیع، خیارات، طهارت، دماءثلاثه، رسائل اصولشان، تمام اینها را تدریس کرد و نوشته اند چون تدریس شده و نوشته شده خیلی متین و محکم است و خیلی فرق درد با کتابی که بدون تدریس بنویسند. وقتی وقتی تدریس می کنند خیلی روی مسأله کار می کنند. برای اینکه می خواهند به عنوان درس القاء کنند و بعد نتیجه اش را می نویسند، پیداست که این خیلی خوب از کار در می آید.
8- شاگردان خوب: علاوه بر تدریس، ایشان شاگردان خوبی داشتند از اول که ایشان تدریس را شروع کردند، فضلا را به خود جلب کرده بودند. معلوم است برای درسی که به عنوان تفسیر برای یک عده از فضلا گفته شود و جزء تلامیذ کسانی باشند که خودشان استاد هستند، برای این درس خیلی بیشتر باید کارکرد تا درس تفسیری که برای عامه ی مردم یا برای طلاب مبتدی گفته شود. علامه طباطبائی درس می گفتند و در بین شاگردانشان فضلا، استادان و بعضی از مدرسان آن روز بودند، که خود این باعث می شد ایشان بیشتر کار کنند.
9- با حوصله بود، یعنی صبر و حوصله می خواست این تفسیر را بنویسد و تألیف کند. در آخر جلد بیستم المیزان نوشته اند: «شب 23 ماه مبارک رمضان سال 1392 هجری قمری از تألیف فراغت حاصل کرده اند». و در اواسط جلد اول به مناسبتی ایشان فرموده اند در این تاریخ که من مشغول نوشتن این تفسیر هستم – و تاریخش را ذکر کرده اند – که آن تاریخ را که با تاریخ جلد بیستم کنار هم بگذاریم، دقیقا بیست سال و یا قدری بیش از بیست سال تألیف این تفسیر به طور انجامیده، یعنی یک استاد ماهر با آن ویژگی ها و تسلط و آن ابزار کار این جور هم حوصله کند که کتاب را شش ماهه یا یک ساله ننویسد، بلکه در طور بیست سال این کار را به آخر برساند. البته معنای بیست سال این نیست که ایشان بیست سال شبانه روز روی این تفسیر کار کرده، چون کارهای دیگری هم داشته اند؛ ولی روزی چهار یا پنج ساعت، حتی روزی دو ساعت هم که باشد بازهم است این که کسی حوصله کند و تألیف خودش را در طول بیست سال تألیف و تنظیم کند پیداست که کتاب از استحکام وقوت زیادی برخوردار میشود. اینها ویژگی هائی است که مولد ویژگی هائی در کتاب است که موجب می شود از مطلوبیت خاصی برخوردار گردد.
ب- ویژگی هائی که در روش کار ایشان بوده است
1- ایشان برای نوشتن این تفسیر روش داشته است. در آغاز تفسیر فرموده که من با یک روش خاصی می خواهم تفسیر بنویسم، آن روش چیست؟ فرموده: «روش تفسیر قرآن به قرآن»، این یک روش صحیح جدید است؛ روشی است صحیح و مورد قبول که «ان القران یفسر بعضه بعضا» یا «إن القرآن یشهد بعضیه علی بعض»؛ روشی است جدید و صحیح به نام تفسیر قرآن به قرآن و در کنارش تفسیر موضوعی است؛ یعنی کار ایشان هم تفسیر قرآن به قرآن است و هم تفسیر موضوعی.
2- ایشان درطول کارش از این روش منحرف نشده. کسانی هستند که در آغاز فکر می کنند و تصمیم می گیرند و یک چهار چوبی برای کارشان در نظر می گیرند، ولی در ادامه از آن چهار چوب خارج می شود. از راهی که خودشان پیشنهاد کرده اند، منحرف می شوند. اما ایشان این روش جدید صحیح تفسیر قرآن به قرآن را و تفسیر موضوعی قرآن را تا پایان جلد بیستم به خوبی ادامه دادند و از این روش منصرف و منحرف نشدند.
3- ایشان در این روش از اول بنایش بر این بوده که زوائد و حرف هائی که سودمند نیست و بود و نبودش در تفسیر و در آشنائی با قرآن خیلی مهم نیست، تمام آنها را حذف کند. وقتی انسان در المیزان به تفسیر و به بحث های مستقلی که مطرح شده مراجعه می کند، خیلی زود این نتیجه را می گیرد که این مفسر و مؤلف بنایش این بوده که از زوائدی که مفید و سودمند نیست، صرف نظر کند و صرف نظر هم کرده است.
4- ایشان در این روش که اتخاذ کرده، یعنی تفسیر قرآن به قرآن، به ذهن می آید که به روایات کاری نداشته است، ولی این طور نیست؛ در روش ایشان هم تفسیر قرآن است، یعنی ایشان هرچند آیه ای را که مطرح می کند، و تفسیر می کند بعد یک بحث روائی مطرح می کند، روایات مربوط به آن آیه و آیات را در می آورد و ارزیابی و بررسی می کند و با قرآن تطبیق و مقایسه می کند، خود این ویژگی که هم تفسیر قرآن به قرآن باشد و هم کاملا به روایات مربوط به قرآن توجه داشته باشد، باعث می شود که در تفسیر یک خصوصیاتی پیدا بشود که موجب رغبت و توجه علما گردد.
5- توجه به مشکلات وسؤالات محافل علمی و غیره: ایشان در این روش می توانست تفسیر قرآن به قرآن داشته باشد، و تفسیر موضوعی داشته باشد، ولی به مشکلات محافل علمی و سؤال هائی که مطرح است کاری نداشته باشد، و گفتم چون ایشان به مشکلات و سؤالات مطرح شده آشنا بود، در روشش این را درج کرده که علاوه بر تفسیر می خواهد پاسخگوی اشکالات باشد. می خواهد مشاکل علمی و یا به صورت علمی که در محافل مطرح می شود و گاهی به عنوان سؤال از اسلام و قرآن مطرح است را پاسخ بدهد. خوب وقتی تفسیر چنین مزیتی پیدا کرد، بیشتر مورد رغبت و مطلوبیت واقع می شود.
6- علاوه بر اینها ایشان باید به ده تا تفسیر، کمتر یا زیادتر مراجعه کند؛ به تفاسیر مهم و تفاسیری که در دنیای اسلام نامی دارند و طرفدارانی دارد باید به آنها مراجعه کند و استفاده کند و با توجه به آن تفاسیر تفسیرش را بنویسد. ایشان در خلال مطالعاتش به این نتیجه می رسد که در بعضی از این تفاسیر، به خصوص آنها که خیلی هم مورد توجه دنیای اسلام است، نقاط ضعفی هست. ایشان در سراسر المیزان گاهی با ذکر نام آن تفسیر و گاهی بدون نام آن نقاط ضعف را ذکر می کند.
7- علاوه بر همه ی اینها جمله ی آخری که باید در ویژگی های روش ایشان عرض کنم این است که با اینکه این تفسیر می خواهد علمی و در درجه ی عالی و اعلای علمی باشد و مورد توجه علما و استادان و حوزه باشد، ولی سعی ایشان بر این بود که تفسیر جوری نوشته بشود که فهم آن آسان باشد. یا لااقل بگویم فهمش خیلی مشکل نباشد. خوب تفسیر قرآن به قرآن، تفسیر موضوعی با توجه به روایات با توجه به مسائلی که در روز مطرح است با پاسخ به اشکالات و ذکر نقاط ضعف باشد و در عین حال در خور فهم یا لااقل فهمش مشکل نباشد خیلی مهم است، این مجموعه باعث می شود که این روش یک ویژگی هائی خاص و منحصر به فرد داشته باشد.
این ویژگی های (9 ویژگی در شخص، و 7 ویژگی در روش ایشان) چند ویژگی را در خود کتاب ایجاد کرده است که این اندازه کتاب مطلوب شده و فضلا را به خودش جذب کرده است و این مقدار کتاب در محافل علمی مورد توجه قرار گرفته است. به حدی که همان طور که در اول صحبت هایم عرض کردم، به جرأت می توان گفت هر کسی که یک بحث دینی، اسلامی در ارتباط با قرآن داشته باشد، نمی تواند خودش را از این کتاب بی نیاز بداند.
ویژگی های تفسیر المیزان
ویژگی هائی که در این تفسیر هست چهار ویژگی است:
اول: تفسیر المیزان تکراری نیست. این ویژگی ها باعث شده که المیزان تفسیر تکراری نباشد ما تفسیرهائی داریم که در همین دهه های اخیر نوشته شده، اما وقتی مقایسه کنیم با تفسیری که قبل از او هست، می بینیم تفاوت چندانی ندارد. با یک مقدار مسامحه می توان گفت تفسیر تکراری است. می شود گفت همان است که به صورت دیگر در آمده است. که البته من نمی خواهم ارج و ارزش کارهای کسی را، مؤلفی را، کار عالم بزرگی را پایین بیاورم ولی چون بنای توضیح است، عرض می کنم. مثلا تفسیر «مقتنیات الدرر» تفسیری است که در همین اواخر نوشته شده شاید همان روزگاری که تفسیر المیزان منتشر می شد، این تفسیر هم منتشر شد. و مؤلف بزرگوارش هم که یکی از علمای بزرگ تهران بود در همان سنوات می زیسته است(درزمان مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری) وقتی این تفسیر را با تفسیر مجمع البیان مقایسه می کنید، دقیقا مثل هم است. شاید اگر کسی یک قدری سیر کند و آماری بگیرد و استنتاجی کند، قطعا می تواند بگوید 95 درصد مطالب از مجمع البیان است، و 5 درصد مطالب اضافی است که به این مؤلف می توان استناد داد. حتی برویم جلوتر ببینیم بعضی از کتاب های کاملا متأثر از کتاب قبلی است مثل ترجمه آن است و اصلا همان است و به صورت دیگر در آمده است. یا لا اقل می توان گفت:80 درصد یا 70 درصد مطالب آن در این کتاب آمده که این جور تألیفات صورت تکراری به خودش می گیرد؛ ولی المیزان این جور نیست. انصاف این است که المیزان را با هر تفسیری که مقایسه کنند، کنار تبیان (از شیخ طوسی)، مجمع البیان (از شیخ طبرسی)، کشاف (زمخشری)، انوار التنزیل (از بیضاوی) بگذارند، بیاییم متأخر و در کنار منهج الصادقین (ملافتح الله)، المنار (شیخ محمد عبده)، کنار فی ظلال (سید قطب) بگذارند، کنار هر تفسیری بگذارند، به ذهن هیچ کس نمی آید که این تفسیر همان است با قدری اضافه. خیر این تفسیر روش دارد، این تفسر ابتکاری است، و خودش مستقلا بر یک اساسی و روشی استوار است، این است که همه به آن نیاز دارند. یعنی کسی که «منهج الصادقین» را می خواند، ممکن است وقتی به او بگویم «مجمع» را هم ببین، بگوید، نه دیگری نیازی نیست. بیشتر حرف های مجمع در منهج هست. یا اگر «تبیان» را مطالعه می کند ممکن است بگوید دیگر من منهج الصادقی را لازم ندارم، امهات مسائل در تبیان هست. ولی المیزان این جور نیست، یعنی کسی که مجمع را دیده باشد باید المیزان را ببیند؛ تبیان را دیده باشد باید المیزان را ببیند؛ منهج را دیده باشد باید المیزان را ببیند؛ کشاف، المنار و تفسیر مراغی را دیده باشد باز باید المیزان را ببیند. المیزان یک تفسیری است که تکراری نیست، چون تکراری نیست و با ابتکار نوشته شده و مستقل نوشته شده است جا دارد ک همه را به خودش جلب و جذب کند؛ این خصوصیت اول آن بود.
دوم: کاربرد داشتن. این خصوصیت خیلی مهم است و شاید از اولی مهمتر باشد- بخصوص در روزگار ما از روزی که بنا شده مسائل اسلامی در محافل علمی و دانشگاهی برای دانشجو و استاد و برای اهل سواد و دانش و علم مطرح شود –گفته می شود که یک مطالبی را از قرآن مطرح کنید که جوابگوی مسائل روز باشد، به قول امروزی ها کاربرد داشته باشد. تفسیر المیزان این خصوصیت را دارد، یعنی مباحثی در آن مطرح شده، استفاده هائی از آیات شده، به مناسبت آیات مباحثی مستقلا در کنار آیات مطرح شده که مسائل روز است. شاید در هیچ تفسیری از تفسیرهای قدیمی پیدا نکنید که بحث حقوق زن در اسلام را خوب دنبال کرده باشد، ولی در المیزان دنبال شده. و نیز بعضی از مسائل عقیدتی و مسائل مربوط به تشیع و مقامات اهل بیت و آیات مربوط به اهل بیت (صلوات الله علیهم اجمعین) در المیزان خیلی قوی مطرح شده است. در المیزان هم تفسیرش و هم مطالب مستقلش جوری مطرح شده که کاربرد دارد، گفته می شود المیزان کتاب دم دست شهید مطهری است، خوب می دانیم که شهید مطهری بنایش بر این بود که حرفی را مطرح کند که مشکل جوان ها حل شود، مشکل مسلمان ها و مشکلات اخلاقی و عقیدتی جامعه حل شود. خوب ایشان چرا به المیزان مراجعه می کند، چون برایش کار ساز است، چون می بیند همان هائی را که می خواهد در المیزان هست، البته ممکن است تکمیل بخواهد، یا یک قدری کم و زیاد بشود. پس خصوصیت اول این تفسیر، تکراری نبودن به تمام معنا و خصوصیت دوم، کاربرد داشتن بحث ها می باشد.
سوم: در کتاب شریف المیزان علاوه بر تفسیر، بحث های مستقل فراوانی می بینیم که وقتی به فهرست های آخر هر جلد عربی المیزان مراجعه کنید، می بینید معمول همان بحث های مستقل فهرست شده نه مباحث تفسیری؛ این مباحث مستقلی که در نوع جلدها هست، هر کدام یک رساله ی مستقلی در مورد آن بحث است. مثلا اگر ایشان شفاعت را مطرح کرده، انصاف این است که می شود این بحث شفاعت را آورد بیرون و به عنوان یک کتاب مستقل چاپ کرد، خوشد کتابی است به تمام معنی. اگر قصص انبیا، قصه ی حضرت نوح، حضرت موسی و حضرت عیسی را مطرح کرده است؛ جوری مطرح کرد است که انسان می تواند آن را بیاورد بیرون، منتشر کند، پس این بحث های مستقلی که در المیزان مطرح شده ویژگی سومش است که طالب آن را در محافل علمی زیاد می کند، یعنی حتی کسی که نمی خواهد، یا مورد لزومش نیست که تفسیر آیات را ببیند و مطالعه کند ولی می خواهد داستان حضرت موسی را مطالعه کند، یا داستان عیسی را مطالعه کند، یا بحث اعجاز قرآن را مطالعه کند یا بعضی بحث های مربوط به اهل بیت مثل آیه ی تطهیر و عصمت را مطالعه کند می بیند در یان کتاب بحث عصمت مستقل آمده است، بحث اعجاز، قصص انبیاء و مباحث مربوط به اهل بیت مستقل آمده است، این ویژگی شاید در هیچ تفسری نیست، یا اگر هست خیلی کمرنگ است.
چهارم: ویژگی چهارم تفسیر المیزان این است که وقتی خواننده ی تفسیر المیزان به آن ویژگی های اول که گفتیم در مؤلف هست آشنا باشد، که البته کم وبیش خوانندگان المیزان آشنا هستند، علامه ی طباطبائی (رحمةالله علیه) را با آن ویژگی ها یا لااقل با بعضی از آنها می شناسد بخصوص آن صفای نفس، استقامت سلیقه، متعبد بودن، مأنوس بودن با قرآن، با اهل بیت (علیهم السلام) مرتبط بودن را درک می کنند و مؤلف را با این خصوصیات می شناسند، و به روش مؤلف هم پی می برند که روشی است صحیح و جدید، و به روایات و تفاسر توجه دارد به نقاط ضعف تفاسر توجه دارد؛ این ویژگی ها را که در نظر بگیرد، یک سکون و اطمینانی برایش پیدا می شود. یعنی تفسیرالمیزان را با اطمینان و علاقه و توجه می خواند. سرسری نمی خواند، مثل یک کتابی که حالا ببینیم چه گفته است و رد بشویم، این جور نگاه نمی کند. کتاب در نظرش عظیم جلوه می کند که عظیم هم هست. به هر حال این خصوصیات باعث شده که این ویژگی در تألیف نمایانگر شود و تألیف نزد همه با ارزش جلوه کند. وقتی با ارزش جلوه کرد با عنایت بیشتر خوانده شود. الان المیزان در بعضی حوزه ها کتاب درسی است، یعنی تفسیر المیزان متن درسی شده، از خود این پیداست کسی که آن را به عنوان برنامه ی درسی قرار می دهد، و آن را به عنوان کتاب درسی انتخاب می کند و تدریس می کند، چقدر اطمینان به این متن و کتاب و روش، و چارچوبه ی مؤلف دارد. اینها ویژگی هائی است که درخود کتاب هست که باعث شده این همه مطلوبیت و مرغوبیت پیدا کند و مورد توجه بشود. و به باید بگویم:
باش تا صبح دولتش بدمد کاین همه از نتایج سحر است
شاید در اینده این تفسیر بیشتر هم جلوه کند. در عین اینکه گام آخر نیست، دیگران می توانند بعد از این تفسیر، مکمل و کارهای جدید داشته باشند، ولی این حرف هم هست که ممکن است این تفسیر در آینده بیشتر جلوه کند. بیشتر رویش کار بشود، و بیشتر مطرح بشود و بیشتر مورد توجه حوزه ها و دانشگاه ها قرار بگیرد. و إن شاءالله از تفاسیری باشد که تا وقتی تفسیر مطرح است و از تفسیر استافده می کنند، علاوه بر حوزه های شیعه، حوزه های اهل تسنن و مراکز علمی اسلامی جهان اسلام و بلکه محافل علمی دنیا که به عنوان شناخت اسلام می خواهند مطالعاتی داشته باشند، این تفسیر بر قرار باشد که برقرار خواهد بود.
 

پی نوشت
1- گفته شده که او به جای ق، ط می گفته و در کودکی از او سؤال کردند این پارچه را برایت قبا بدوزیم یا… گفته «طباطبا» (به جای «قباقبا»).
2- هانری کربن.
3- سخنرانی های آنها با عنوان «گفتار ماه» چاپ می شد و معمولا افراد با سواد و دانشگاهی مشتری این جلسات بودند.
4- بله کتابهای قصص قرآن داریم که در آنها احیانا کار تحقیقی و علمی انجام شده است.
5- در وسط جلد اول المیزان در بحث راجع به قبله می فرماید: امسال که سال 1332 شمسی است… و جلد بیستم هم طبق تاریخ ثبت شده در آخر آن در سال 1352 به پایان رسیده بنابراین تألیف این تفسیر مبارک بیست سال طول کشیده است.
 

منبع: سایت راسخون

 

کلمات کلیدی :
معرفی تفسیر المیزان تألیف مرحوم سید محمد حسین علامه طباطبائی رحمه الله.

صفحات: · 2

موضوعات: معرفی آثار طلاب  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...